خنجر

ساخت وبلاگ
وقتی دلت با خنجری شد زخمی و مصدوم 

شعر تو از شیون زدن هم میشود محروم 

مجنون اگر باشی دلت آغشته با خون است 

چشمِ تو در افیون ِ چشمش میشود مسموم 

یک روز دستش با دلت گرم ِ نوازش بود 

روزی درون چشمهایش میشوی محکوم 

آیا کسی میفهمید اینجا دختری تنها 

در خلوت ِ دستان نامردی شده چون موم 

چشم ِ هوس با من سخنهای حرامی داشت 

در تنگی پس کوچه های ناکجایی شوم 

هر روز و شب بر روی زخمِ‌ِ‌من نمک می ریخت 

با دستهائی از محبت خالی و موهوم 

هرگز کسی این را نمی داند درونم چیست 

تا انتهای قصه ی این دخترِ معصوم 

شاید خدا باور کند صدق بیانم را

در لا به لای  این همه گفتارِ نا مفهوم

زهرا قاهری 

zahraghaheri78@

کلاغ...
ما را در سایت کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zahraghaheri78 بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12