میکشد دل را بسوی خانه ی احزان تو
میشوم تسلیم و گریان میشود در سوگ عشق
چشم های آتشم در سردی یخدان تو
گاه گاهی راه در بیراهه ای گم میشود
خواب را گم میکنم در شام بی سامان تو
من شبی پنهان ز چشمان تو میمیرم ولی
راحت وآرام میگیرم دمی در جان تو
با صدایت میشود فردای من آرام تر
در تمنایت شود سیراب این عطشان تو
دستهایت آتشی بر پیکر سردم زند
میشوم آتشفشان در شعله ی پنهان تو
زهرا قاهری
برچسب : نویسنده : zahraghaheri78 بازدید : 107